ای کاش طعم شیرین با تو بودن رو هیچوقت نمی چشیدم.تا بعد از رفتنت زندگیم اینقدر تلخ نمی شد . . .
ای کاش احساس خوب داشتنت رو هیچ وقت لمس نمی کردم.
کاش مثل رویاهام همیشه باهام همراه بودی و مهمون خونه قلبم می شدی.
گاهی به خودم میگم،کاش نمی شناختمت و از تو فقط خاطره چند حرف زیبا توی ذهنم بود . . .
کاش هیچ وقت شعر قشنگ چشات رو نخونده بودم،تا امروز همه شعرای عالم برام بی معنی نباشه.
اما حالا که شناختمت،نمی تونم فراموشت کنم . . .
نمی تونم دوست نداشته باشم . . .
نمی تونم همه عشقی که بهت داشتم رو از یاد ببرم . . .
می خوام که تو هنوز عشق من باشی.
می خوام شبها با یاد تو بخوابم و صبحها به شوق دیدن تو از خواب بیدارشم.
چه خوب بود اگه از لحظه های با هم بودن استفاده می کردیم .
چه خوب بود اگه شادی رو به هم هدیه می دادیم.
ای کاش فرصتی بود . . .
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن،
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است.
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم:
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم.