تا ابد در خاطرات من باقی خواهی ماند و من بر این باورم که روزی بساط فرقت من جمع خواهد شد ...
و من دوستت خواهم داشت ... و دستان مهربان و بی تاب تو را خواهم فشرد و شاخه های پیر نسترن را به ارمغان خواهم آورد و زبان از تکلم مانده و آن روز ، روز قیامت دیدگانمان است ؛
و نیستان دیدگانم از آتش شعله ور خواهد شد و با آب اشک فرو خواهد نشست .
پس با من زمزمه کن ! خوشترین شعر زمان را که ( دوستت دارم ) ...
و به یاد داشته باش که در این شبان فراق تو را من چشم در راهم و به این امید زنده ام و ایمان دارم روزی که به دیدارت خواهم شتافت و تو را با مهربانی در آغوش خواهم گرفت و آن روز بهترین روز من است ...
روز دیدار تو ........
محسن
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که هستی
بلکه برای آنچه که هستم
هنگامی که با توام
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای
بلکه برای آنجه که از من می سازی
دوستت دارم
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی
دوستت دارم
چون دست بر دل افسرده ای می نهی
زنگارهای بی ارزش و بی مقدار به سویی میزنی
و نور می تابانی بر گنجینه های پنهانی
که تا کنون در ژرفا مانده بودند
دوستت دارم
چون یاریم می کنی
که از تخته پاره های زندگی
نه یک کپر
که معبدی در خور بنا کنم
کمک می کنی
که کار روزانه ام
نه یک سرشکستگی
بلکه ترنم ترانه ای باشد
دوستت دارم
چون بیش از هر کیش و آیینی
به رویش من یاری رسانده ای
فراتر از هر سرنوشتی
شادی را به من ارزانی داشتی
این همه را هدیه داده ای
بی هیچ تماسی
کلامی یا اشارتی
به این کار توانا گشته ای
چون خود بوده ای
شاید دوست بودن در نهایت به همین معنا باشد
ودوست داشتن
پس دوستت دارم