دلم واسه ی چشات تنگه


برای تو می نویسم
برای تو که چشمات مثل ستاره های آسمون می درخشن و پاکی قلبت مثل چشمه هاست.
تو که با بردن اسمت قلبم به لرزه در میاد و همه وجودم سرشار از عشق و احترام میشه.

به تو نزدیک شدم،از حس غریبی که دلتنگم میکنه فهمیدم که بهت نزدیک شدم.
انگار سالهاست که میشناسمت و روحم با تو پیوند خورده.

نگاه گرمت به قلبم و احساسم حکمفرماست.
نگاهی پر از درد و غم،نگاهی لبریز از حرفهای ناگفتنی،لبریز از محبت،لبریز از انتظار
نگاه چشمات به زندگیم طراوت و عشق می بخشه.

کاش میتونستم یه شب سوار اسبی تیزپا بشم و تا انتهای ثانیه ها بتازم و آینده رو ببینم و مطمئن شم که تو در کنارم هستی و میوه محبت رو همچنان از سفره دل تو می چینم و کلبه تاریک دلم،همچنان با نور چشم تو روشن میشه.

هیچ میدونی؟
می دونی اگه نباشی،دستام به وسعت فاصله ها خالی میشن و مثل پرنده غریبی که توی غروبی غمگین گم شده، سرگردون میشم.
حتی تصور اون روز هم برام زجر آوره.

دلم برات تنگه.
برای محبتت،عشقت،واسه آغوش گرمت، تا بتونم کمی در اون آروم شم.مثل کبوتر خسته ای که توی سایه یه بید مجنون آروم میگیره.

هرچی که بهت نزدیک تر میشم و در اعماق وجودت غرق میشم،دلتنگی هام برات بیشتر میشه.

عشقت مثل غنچه ی کوچیکیه که توی قلبم رشد کرده و هر روز که میگذره،شکوفاتر میشه،با عطر وجودت آبیاری میشه و ریشه هاش رو توی وجودم عمیق تر میکنه.
بذار تا این ریشه ها در همه جای قلبم رشد کنن.

میخوام همه ی وجودم از یادت لبریز باشه،
لبریز از احساس،
لبریز از عشق
سرشار از تو.

می توانی از هر دگرگونی در زندگی درسی مهم بیاموزی

تصمیم گرفتم صبور باشم،تحمل کنم،تا روزی که...

خدایا!کمکم کن !
 
در برخورد با هر دگر گونی در زندگی،
شاید بگویی که نه،تاب نخواهم آورد.
اما می آموزی که کنار زدن مشکلات یکی پس از دیگری،
چندان هم دشوار نیست.
دشواری زمانی خواهد رسید که از برخورد با مشکل بگریزی.
آنگاه است که باز می گردد و تو را به مبارزه میخواند.
دگرگونیها گاه بسیار درد ناکند،
اما به ما می آموزند که می توانیم تاب بیاوریم و نیرومند تر گردیم.
هر آنچه پیش آید مقصودی را دنبال میکند،
ولی نتیجه کار در دست تو و شیوه مبارزه توست.
خردمندانه زندگی کن.
بردباری را پذیرا باش،
و همیشه آماده رویارویی با دشواریها.

آره دوست خوبم،بعضی وقتها توی زندگی ما آدما دگرگونیهایی هست که خیلی سخت قبولشون میکنیم.
تنگناهایی به وجود میاد که تاب پایداری در برابر اونها رو نداریم.
همه ما بعضی وقتها بوده که فکر کردیم دیگه تحمل نداریم،دیگه مغزمون کشش فکر کردن نداره.
گاهی اوقات ناگزیر از انتخابهایی هستیم که آسون نیستن.
باید تصمیمهایی بگیریم که ممکنه سرنوشتمون رو رقم بزنن.
وقتی بین عقل و احساسمون گیر میفتیم،اونوقته که واقعا احساس درموندگی میکنیم.

اما بعضی وقتها لازمه که آدم دل به دریا بزنه.لازمه که حرف دلش رو با جرات بیان کنه و ترسی از خنده های دیگران نداشته باشه.با همه قدرتی که داره پیش بره.خودش رو باور کنه.باور داشته باشه که سرشاره از توانایی،قدرتی داره که با اون میتونه هرچی رو بخواد به دست بیاره.

امید،صبر،اعتماد به نفس.
اگه اینها رو داشته باشیم، میتونیم به همه رویاهامون برسیم.میتونیم زندگیمون رو اونجوری که دوست داریم پیش ببریم.
شاید خیلی طول بکشه،شاید خیلی سختی بکشیم،اما همیشه یادمون باشه، که زندگی با همه فراز و فرودهاش به ما درسهای خوبی میده.شخصیتمون رو شکل میده و از ما انسانی بهتر و نیرومندتر میسازه.
نمیدونم درسته یا نه ،اما این تصمیمیه که گرفتم.از همین الان.نظر تو چیه؟