می توانی از هر دگرگونی در زندگی درسی مهم بیاموزی

تصمیم گرفتم صبور باشم،تحمل کنم،تا روزی که...

خدایا!کمکم کن !
 
در برخورد با هر دگر گونی در زندگی،
شاید بگویی که نه،تاب نخواهم آورد.
اما می آموزی که کنار زدن مشکلات یکی پس از دیگری،
چندان هم دشوار نیست.
دشواری زمانی خواهد رسید که از برخورد با مشکل بگریزی.
آنگاه است که باز می گردد و تو را به مبارزه میخواند.
دگرگونیها گاه بسیار درد ناکند،
اما به ما می آموزند که می توانیم تاب بیاوریم و نیرومند تر گردیم.
هر آنچه پیش آید مقصودی را دنبال میکند،
ولی نتیجه کار در دست تو و شیوه مبارزه توست.
خردمندانه زندگی کن.
بردباری را پذیرا باش،
و همیشه آماده رویارویی با دشواریها.

آره دوست خوبم،بعضی وقتها توی زندگی ما آدما دگرگونیهایی هست که خیلی سخت قبولشون میکنیم.
تنگناهایی به وجود میاد که تاب پایداری در برابر اونها رو نداریم.
همه ما بعضی وقتها بوده که فکر کردیم دیگه تحمل نداریم،دیگه مغزمون کشش فکر کردن نداره.
گاهی اوقات ناگزیر از انتخابهایی هستیم که آسون نیستن.
باید تصمیمهایی بگیریم که ممکنه سرنوشتمون رو رقم بزنن.
وقتی بین عقل و احساسمون گیر میفتیم،اونوقته که واقعا احساس درموندگی میکنیم.

اما بعضی وقتها لازمه که آدم دل به دریا بزنه.لازمه که حرف دلش رو با جرات بیان کنه و ترسی از خنده های دیگران نداشته باشه.با همه قدرتی که داره پیش بره.خودش رو باور کنه.باور داشته باشه که سرشاره از توانایی،قدرتی داره که با اون میتونه هرچی رو بخواد به دست بیاره.

امید،صبر،اعتماد به نفس.
اگه اینها رو داشته باشیم، میتونیم به همه رویاهامون برسیم.میتونیم زندگیمون رو اونجوری که دوست داریم پیش ببریم.
شاید خیلی طول بکشه،شاید خیلی سختی بکشیم،اما همیشه یادمون باشه، که زندگی با همه فراز و فرودهاش به ما درسهای خوبی میده.شخصیتمون رو شکل میده و از ما انسانی بهتر و نیرومندتر میسازه.
نمیدونم درسته یا نه ،اما این تصمیمیه که گرفتم.از همین الان.نظر تو چیه؟

نیایش

خداوندا ! واقعا عشق چیست که بی خانمان می کند عاشقان زمان را ؟

 خداوندا ! به گیسوی لیلی قسم اگر به عشق خود نرسم ، از همه چیز و همه کس دل می کنم
بار الهی ! به قلب عاشق مجنون قسم اگر به او نرسم ، دیگر به هیچ کس دل نمی بندم

خداوندا ! به عشق پاک لیلی و مجنون قسم اگر به او برسم ثابت خواهم کرد که چقدر دوستش دارم

 بار الهی ! همه کس می دانند ، ولی من از هیچ کس واهمه ای ندارم حتی در لحظه ی مرگ هم می گویم : که او را دوست دارم و می خواهم

 اما از آن روزی می ترسم که به او نرسم و همه مرا با انگشت نشان دهند و گویند :
 آمد آن عاشق دیوانه ورسوا