سخت است نوشتن
نوشتن از وقایع زندگی
 زندگی پر از درد
 دردهایی به تابناکی اشک
 اشک و باز هم اشک
 درد و باز هم درد
 دردی که باید تنها و در تنهایی تحملش کرد
 دردی که در تنهایی تحمل کردنش هم زیباست
 دردی که تا تحملش نکرده باشی،
درک نخواهی کرد زیباییش را
درد
درد عشق
 درد زیبای عشق
 دردی که به جان خریدمش
 دردی که از به جان خریدنش هر گز پشیمان نشدم
دردی به تابناکی اشک
 اشک و باز هم اشک
 دوستت دارم

عشق من ، میخوام بهت بگم چقدر دوستت دارم .

 عشق من دوستت دارم ، تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های سخت و بلند زندگی بدون توقف برم و خستگی راه رو تا وقتی که با منی حس نکنم.
عشق من دوستت دارم. به همون اندازه که ستاره ها و ماه ، آسمون رو دوست دارن و به بودنش نیازمندن ، به بودنت نیازمندم.
 عشق من دوستت دارم، تا حدی که لرزش انگشتام بهم قدرت نوشتن و لبهام قدرت بیان این حس رو نمیدن.
عشق من دوستت دارم. به همون اندازه ای که سوختن چوب در آتش دردناکه ، دوری از تو برام سخت و زجر آوره.
 عشق من دوستت دارم.تا حدی که میخوام اونقدر گریه کنم و فریاد بزنم تا ثانیه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بیشتری روی صفحه ی روزکار حرکت کنن تا روز دیدار من و تو زودتر از راه برسه تا آغوش گرمت رو حس کنم.آغوشی که میدونم مدتهاست برام باز مونده و انتظارم رو میکشه.
عشق من دوستت دارم.به همون اندازه که آب از خشک شدن میترسه ، من از اینکه روزی ازمن دلگیر بشی و تنهام بذاری ،میترسم.
عشق من دوستت دارم ،تاحدی که با نفسهام درونم رخنه کردی و تموم سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه ای گرفتن.
عشق من دوستت دارم. تا حدی که حد نداره دوستت دارم.
 به خدا دیگه نمیدونم چه جوری بهت بگم دوستت دارم.
 من با تو زنده ام همسفر من . . . می پرستمت.